سلامت روان
سلامت روان

سلامت روان

مشاوره رایگان

سلام خدمت همه دوستان گرامی. در این وبلاگ می توانید سوالات روان شناسی با موضوعات مختلف خانواده درمانی، زوج درمانی، مشکلات جوانان، مشاوره ازدواج، مشاوره تحصیلی، را بپرسید و در اسرع وقت پاسخ های شما ارسال می گردد.

در ارسال سوالات حتما نکات زیر رعایت شود.

1- سوالات خود را حتما فارسی بنویسید. به سوالات فینگلیش پاسخ داده نمی شود.

2- سن ،جنسیت و وضعیت تأهل خود را حتما بنویسید.

3- برای سوالات محرمانه خود درخواست رمز نمایید.

4- از پرسیدن هرگونه سوالی خجالت نکشید.

5- برای اطلاع رسانی پاسخ سوال شما در سایت شماره همراه و ایمیل خود را در صورت تمایل وارد کنید.

6- سوالات خود را  فقط در بخش ایجاد سوال مشاوره می توانید درج نمایید.

7- صرفاً به سؤالاتی پاسخ داده خواهد شد که ایمیل شماره تماس  خود را در سؤال درج نمایند.


روناک

سلام خسته نباشید خدمت شما خانوم علیانی
ممنونم که این وبلاگ رو به راه انداختین اولش یه خواهش دارم که نظر من رو تایید نکنین و اگ امکانش هست واستون تو اون ادرس ک نوشتم برام جواب بدبن
راستش مشکل خیلی حادی دارم متاسفانه نمیتونم راجبش باکسی حرف بزنم ولی شدیدا نیاز به کمک دارم 
من یه دخترم 21 سالمه تا 2 سال پیش ی زندگی ارومی داشتم تا اینکه از طریق نت با یه اقایی اشنا شدم الان به شدت پشیمونم کاش حتی دسترسی ب نت نداشتم:(
من این اقا حدود یک ماه همینجوری فقط تو نت درحد یه دوست معمولی باهم حرف میزدیم بعدش فهمیدیم هم شهری هستیم و ..
خلاصه بعد دوسه ماه دیداری اتفاق افتاد و من چون به ایشون اعتماد کامل نداشتم شمارمو نداده بودم بعد5 ماه حرف زدن تو نت و دیدار های گاه ب گاه ما تلفنی باهم حرف زدیم یعنی از 2 سال پیش اون وقت من تازه از دانشگاه انصراف داده بودم شبانه زیست میخوندم بعدش خاستم دوباره واسه کنکور بخونم و این حرفا ک متاسفانه ب دلیل حضور ایشون رشته بدتری قبول شدم گیاهان دارویی تو شهرستان
ما باهم اویل عادی برخورد داشتیم ایشون ادم بدی نیست فقط بعد 1 و نیم سال از رابطه مون بد بین بودن به شدت البته ب حساب خودشون تعصب بود خلاصه کار به جاهایی کشید ک ما باهم رابطه برقرار کردیم البت نه کامل(ببخشید بی ادبیه) هر دفه که قرار ما ک تو محل کار ایشون بود همین جریان بود حتی چند بار ازترس باردار شدن من ازمایش دادم
ایشون یه بار منو سر ی جریان سیلی بهم زد خیلی زود عصبانی میشد کلا اخلاقش از یه سال پیش بشدت تغییر کرد اونقد که مجبورم کرد از شهرستان انتقالی بگیرم شهرم من ک دیگه از دست کاراش خسته شده بودم هی میگفتم ما دیگ ب درد هم نمیخورم و حرف نمیزدم باز خودش جلو میومد معذرت خاهی و...
الان 3 روزه جدی فک کردم ب این نتیجه رسیدم ازدواج ما غلطه درسته خیلی بهم علاقه مندیم اما حرمت ها بینمون شکسته بی ادبی بی احترامی جاش رو گرفته طوری ک بین اس دادنشون چند دقیقه تاخیر داشتم شک میکردن بهم من الان سه روزه باهاشون حرف نمیزنم حدود40 با تماس گرفت رد دادم جواب ندادم خیلی واسم سخته اما مجبورم حداقل برای خوشبختی ایشون فقط نگران یک چیزم ک نفهمیده باردار شده باشم و متوجه نشم الان وگرنه حتا اگ بهم اسیب رسیده باشه ک بعید میدونم حاظر نیستم بعد اون همه توهین ک بهم کرد باهاش ازدواج کنم ناگفته نمونه ما اختلاف مذهبی هم داریم همه خانواده ایشون +مادر بنده در جریانن حتا مادرامون ی بار باهم ملاقات داشتن
ببخشین طولانی شد کمک میخوام من چیکار کنم الان بنظرتون؟؟؟

سلام عزیزم,قبل از هر چیزی باید بگم توکلت به خدا باشه و از خدا بخواه که خودش حافظ آبروت باشه,مثل قبل,بعدم اینکه عزیز دلم بیبی چک که میتونی از داروخانه تهیه کنی,یک هفته بعد از نزدیکی بارداری رو نشون میده,اگرم میخوای مطمئن تربشی میتونی بری یه آزمایشگاه ناشناس توی شهرتون و تست بارداری بدی که کامل خیالت راحت بشه,بعد بتونی تصمیم درست بگیری,جواب آزمایشتو به من بگو,بعدم اینکه من هنوز نه شما رو کامل میشناسم,نه اون آقا رو,فقط یه جمله ی کلی میگم که شاید به دردت بخوره واون اینه که انسان نباید برای جبران یک اشتباه,اشتباه بزرگتری بکنه,خوب فکر کن وتصمیم بگیر,دلت هم براش نسوزه,میدونی چرا؟چون دلسوزی پایدار نیست و دوست داشتنه که پایداره,دیگه اینکه به نظرم به مشاوره احتیاج داری,مشاوره زوج یا ازدواج,چون الان تو شرایط سختی هستی و امکان داره تنهایی نتونی تصمیم درست بگیری,منم چون شهرستان هستی,مشاوره تلفنی میدم,ولی تقریبا هزینه اش نصف مشاوره ی حضوریه,اگه خواستی زنگ بزن,وقت بگیر,در پناه خدا باشی دختر خوب

 

نکاتی درباره مشاوره ی رایگان در این وبلاگ

دوستان عزیزی که برای مشاوره نظر میذارید,قبل از هر چیز از شما ممنونم که این وبلاگ رو برای مشاوره انتخاب کردید...

خیلی از دوستان,نگران  انتشار مشاوره های خودشون در وبلاگ هستند و تقاضای خصوصی بودن مشاوره هاشون رو دارن ولی باید ۲نکته رو عرض کنم

۱-مطالبی که درقسمت مشاوره گذاشته میشه,تماما با اسامی مستعاره و علاوه بر اون هر قسمتی از مطلب شما که منجر بشه شناسایی بشید رو حذف میکنم,پس خیال شما از این بابت راحت باشه

۲-این قسمت مشاوره برای اینه که خیلی ها ممکنه مشکلاتی شبیه به مشکل شما داشته باشن و همین ها ممکنه حتی به میزان خیلی کم,راهگشا باشه براشون,پس شما هم از این طریق ممکنه سبب راهگشایی کسی بشید و مطمئن باشید که این از نظر خدا پنهان نمیمونه...

به امید روزی که همه وقتی برامون مسله ای پیش میاد,بدون نگرانی مشورت بگیریم...


بنفشه



سلام وخسته نباشید.من۲۵سالمه.دوسال پیش توچت بایه پسری اشناشدم که سه سال ازم کوچکتره،تصمیم داره برای ازدواج کیش معلوم نیس،میگه صبرکن تاکارم درست شه،قبل من هادی بایهدختربوده که دختره ولش میکنه بعداون افسردگی شدیدمیگیره حتی خودکشی که نجاتش میدن،بهم گفت افسردگیش دوقطبیه دارومیخورده اماالان دیگه دکترم نمیره داروهاشوخودش قطع کرده،من تک دخترم مامانمویه ساله ازدست دادم موندم باداداشوبابام،مامانم.... داشت خیلی سالهای سختیوگذروندم ادم صبوریم بعدمامانم حساس شدم،ه اخلاقش بامن یکی نیست من دوسدارم یکی بهم توجه کنه ولی اون تامن اس ندم اس نمیده همش منتظرمنه،زودعصبی میشه حرفای بدمیزنه،چندروزکه جدامیشیم بازمیگرده نمیدونم چکارکنم،من لیسانسم دارم خودموبراارشداماده میکنم هادی کارشناسیشوتازه شروع کرده،سیگارم میکشه،نمیدونم این رابطه چقدبه صلاحه!!!کمکم کنین،جوابشوتووبم بذارین ممنونم ازتون خیلی گیجم میترسم جداشیم نفرینم کنه اهش بگیره منو،مامانشمدروهادی خیلی حساسه ومخالف احتمالی این ازدواج.هنوزم خبرندارن ازمن،دوسدارم این نوشته رازی باشه بین شماومن،درضمن اون خیلی شکاکه همش فک میکنه من باکسیم















سلام عزیزم,قبل از هر چیزی عذرخواهی میکنم از دیر پاسخ دادنم,چون چند روزی به وبلاگم سر نزدم به خاطر مشغله های کاری...

خب حالا بریم سر مسله ی شما :

من اول از همه بابت شرایطی که به خاطر مادرتون پیش اومده,باهات همدلی میکنم و خیلی باعث افتخاره که دختری به سن وسال شما انقدر با چشم باز به مسله ی ازدواج نگاه میکنه (باوجود مشکلاتی که توی زندگیتون اتفاق افتاده)...

راجع به دوستتون,اونطوری که من متوجه شدم,واقعا باید خیلی با دقت و بالغانه رفتار کنید چون شرایط ایشون به دلیلی (دوقطبی) که خودتون گفتید,خاصه 

اورژانسی تر از هر چیزی اینه که دوباره داروهاشو شروع کنه,چون اصلا قطع داروهاش به صلاح نیست

دوم اینکه حتما حتما حتما شما باید برای ادامه ی رابطه با ایشون و مراقبت از خودتون و دوستتون باید برید پیش یک روانشناس بالینی 

سوم اینکه همیشه,نه تنها در این مورد خاص,یادتون باشه که خداوند برای تصمیماتی که یک نفر با درایت و مشورت با افراد کاردان میگیره,(هرچند اگر ظاهر تصمیم خوب نباشه)انسان رو مجازات نخواهد کرد,شما آزادی کامل دارید و حق دارید انتخاب کنید و خدا هیچ کس رو به خاطر  انتخاب مجازات نمیکنه,ولی توی این انتخاب حق توهین,دل شکستن و تحقیر ندارید,یعنی باید اگر هر تصمیمی با عقل و مشورت گرفتی,قاطعانه اعلام کنی ولی با رعایت احساسات و روحیه ی طرف مقابل و خیلی با احتیاط,اما از تصمیمت منصرف نشی(بارعایت اینها اگر هم آه بکشه بحق نیست و دامن شما رو نمیگیره)

ولی من حدس میزنم که شما دوست داری باهاش بمونی,پس مسیر موندن رو بهت میگم (فعلا همونهایی که بالا گفتم)

تا اینجای کار میتونستم بهت کمک کنم عزیز دلم ولی بیشتر از این واقعا باید از روانشناس بالینی یا حضوری یا تلفنی کمک بگیری,من در یک مرکز مشاوره در کرج هستم,اگر خواستی با من مشاوره داشته باشی,نظر بذار دوباره نا قرار مشاوره بذاریم,اگرهم خواستی با کس دیگه ای مشاوره کنی,یک زوج درمانگر خوب پیدا کن وحتما حتما حتما برو پیشش,حتی اگر شده,تنهایی  برو ولی برو

یادت باشه اصلا سر سری نگیر چون با شرایط روحی خودت و مشکلاتی که داشتی و مسله ی دوستتون, احتمال مشکل در آینده خیلی هست

امیدوارم  درست ترین تصمیم رو با کمک خدا و مشاوره بگیری,در سایه ی خدای بزرگ که تا حالا هواتو داشته,باشی  عزیزم

مریم۵






سلام.شما راست میگید خودمم نمیخام بگیرم ازش دیروز گفتش همه خانوادش فهمیدن راستش دلم خالی شد ترسیدم ک اتفاقای بدتری پیش بیاد.......خوب یعنی دیگه باهاش در ارتباط نباشم؟میشه بیشتر توضیح بدید..



سلام عزیزم,من اول که شما ازمن مشاوره خواستید ,سعی کردم از راه احساس مسله تو حل کنیم ,چون به خاطر سن و سالت فکر نمیکردم بتونی انقدر منطقی فکر کنی,آفرین به شما,حقیقتا انتظارش رو نداشتم,حالا که منطقی به مسله نگاه میکنی راحت تر میتونم باهات صحبت کنم,ببین دختر خوب,اگر بتونی اینکاررو بکنی و واقعا الان که برات موقعیت بحرانیه از لحاظ تحصیلی,حواست رو متمرکز بر درس بکنی,خیلی خوبه,توی این راه از خدا بخواه بهت اراده بده,خیلی موثره,منم سعی میکنم هر راهنمایی که خواستی بکنم و در کنارت باشم توی این مسیر,جدیدا میخوام خط مشاوره ی تلفنی رو هم اندازی کنم,و اگر اینطور شد شماره تماسش رو میدم بهت که راحت بتونیم صحبت کنیم,چون مسلما تلفنی تاثیر گذار تر از نوشتنه,امیدوارم در این راه موفق باشی,در پناه خدا...

مریم ۴

خانم علیانی کجایید؟رفتم دیدمش.........میگه برات گوشی بیارم من نمیخام دوباره لو برم چی بهش بگم؟؟؟؟؟؟؟؟
 پاسخ:سلام عزیزم,امیدوارم در شرایطی هستی مثل قبل با هوش و ذکاوت و منطقی برخورد کنی,ببین عزیزم راه رو  داری اشتباه میری ,من درکت میکنم ,حق داری عاشق بشی,حق داری بهش فکر کنی,حق داری  بهش دلبستگی پیدا  کنی ,ولی حق نداری شرایط و محیط زندگیت و اینده و   اعتبارت رو فدای این احساس بکنی,این حس شما به حمیدرضا داره ناخواسته روی تمام زندگیت تاثیر میذاره و گوشی موبایل از حمید رضا یعنی استارت بی اعتمادی  خانواده و بعد از اون خیلی مسایل دیگه که ممکنه روی زندگیت تاثیر منفی بذاره,این راه رسیدن تو به اونچیزی که دوست داری نیست,انتهای کوچه ای که داری میری چیزی نیست جز یه تابلو با این نوشته"کاش اینطور نمیشد"ولی اگر میخوای به اون جمله نرسی فقط باید از یک کوچه ی دیگه بری,از یه راه دیگه,متاسفانه اینطور مکاتبه ای مشاوره دادن بسیار کم تاثیره,ولی من ادامه میدم ,چون شما راه دور هستید و چاره ی دیگه ای نداریم,با محمد رضا هم نمیتونم از طریق تلفن در ارتباط باشم,و فقط از این طریق و ملاقات در مرکز مشاوره امکانش هست,قراره در اینده نزدیک ,خط مشاوره تهیه کنم برای مشاوره ی تلفنی,در این صورت حتما به شما اطلاع میدم,گوشی موبایل رو هم بهتره از طریق جلب اعتمادت در خانواده دوباره به دست بیاد نه حمید رضا ...امیدوارم همواره در پناه خدا باشبد

مریم۳

سلام خانم علیانی ممنون از توجهتون به مسئلم.راستش من ب هیچ وجه راه ارتباطی ای باهاش ندارم واسه همین نمیتونم بهش زنگ بزنم اما قراره پنچشنبه ببینمش.از امروز کارایی ک گفتیم موقعه درس خوندن انجام بدم انجام میدم ب روی چشم و نتیجشو بهتون خبر میدم امیدوارم بتونم.راستش من هم دلم میخاد اونا داشته باشم هم خانوادمو میدونم نمیشه اما از اینک تا دوساله دیگه فراموشم کنه یا اطرافیانش وادارش کنن میترسم البته جالبه اونم همچین ترسیو داره فک میکنه من فراموشش میکنم .نمیدونم دیگه چیارو بگم بهتون و چیا لازمه بگم...منتظر جوابتون هستم قوربونه شما

سلام عزیزم,درمورد درس همون کارها رو انجام بده,و اگر میتونی قرار رو بذار برای ۵شنبه ی بعد,بهتره این فاصله بیفته تا بتونی درست فکر کنی و منطقی باهاش صحبت کنی,علاوه براون تا ۵شنبه ی دیگه بیشتر راهنماییت میکنم که چی بگی و چیکار باید بکنی تا بتونی رابطه تونو به سمت ارامش و سلامتی پیش ببری,علاوه بر اون عزیزم میدونم که دوستت خیلی برات اهمیت داره ولی متاسفانه هنوز درجه بندی نکردی توی زندگیت و قدر و ارزش افراد مختلف رو کاملا نمیدونی,ولی نگران نباش ,من بخاطر همین درکنارت هستم که این اولویت ها رو توی زندگیت مشخص کنیم و خیلی کارهای دیگه...
باید طی این مشاوره ها در آخر به این نتایج برسی:۱-تعیین اولویت ها در زندگیت۲-تصمیم گیری درست برای ادامه دادن یا قطع رابطه,که اگر قطع کردی باید برای وقفه نیفتادن توی زندگیت بهت کمک حرفه ای بکنم و اگر ادامه دادی,باید بهتون راهکارهای حفظ علاقه و عشق رو بدم و رابطه ی سالمی رو بتونیم ایجاد کنیم۳-برگردوندن وضعیت درسیت به روال قبل و جبران وقفه و ضعفی که توی درسهات ایجاد شده,۴-تصمیم گیری برای برنامه زندگی آینده۵-حل مسایل دیگه , البته درصورتی که مسله ای غیر از این رو هم بخواهید عنوان کنید,این روال مشاوره ی ماهست ,فقط فعلا یک چیز رو حتما بهتون بگم و اون اینه که نه ایشون بلکه هر انسان دیگه ای که بیاد توی زندگیتون,نباید باعث بشه کوچکترین اختلاف یا ناراحتی یا بی اعتمادی بین شما و اعضای خانواده پیش بیاد,این رابطه میتونه به سمت موفقیت پیش بره فقط در صورتی گامهای درست برداری ,اگر بخوای من تو رو تا رسوندنت به هدف یاری میکنم به خواست خداوند,درضمن شما از کدوم شهر هستید؟

زیبا۱

سلام 
خدا خیرتون بده به خاطر این مشاوره ها.
من سپیده دانشجو معلم 23 ساله هستم که مشکلات خیلی زیادی دارم، نمیدونم از کجا براتون بگم.
من سه ماهی میشه که با پسر دوست مامانم که از بچگی میشناختمش عقد کردم اما اصلا راضی نیستم. من به خاطر سادگیش و به خاطر اینکه خیلی صادق و حرف گوش کن بود باهاش ازدواج کردم و فکر میکردم میتونم بعضی از رفتاراشو عوض کنم مامان و خواهرام هم خیلی اصرار کردن.
ما اصلا تفاهم نداریم من مذهبی هستم اما نامزدم اینطور نیست ، کاملا مشخصه که فقط پیش من نماز میخونه ، اون اصلا اجتماعی نیست ظاهرش مثل پسرای فشن امروزی میمونه. هر کسی نامزدمو میبینه میگه اصلا بهت نمیخوره که دنبال یه همچین آدمی بوده باشی.
خستم ، دائما بغض دارم و تو فکرم . همش به مامانم میگم تو مقصر بودی.
لطفا به وبلاگم بیاد و راهنماییم کنین.

سلام دختر با ایمان واعتقاد,امیدوارم همیشه مثل الان ایمان و اعتقاد تونو حفظ کنید,من قبل از هرچیزی چندتا سوال ازشما دارم,میشه دقیقا بگید از چه رفتارهایی از همسرتون ناراحت هستید؟لطفا لیست کنید و برام ارسال کنید,دقیق و واضح بنویسید,اجتماعی نیست یعنی چطوریه?همسرتون چند سالشونه؟شما معلم چی هستید و در چه مقطعی؟و راهنمایی که میتونم تا اینجای کار بهتون بکنم,قبل از هرچیز کسی رو مقصر ندونید حتی خودتون,این شرایطی هست که شما الان در اون قرار دارید و مقصر دونستن فقط باعث میشه کاری از پیش نبرید و اوضاع حادتر بشه,دوم اینکه اگر تغییر به تدریج وبسیار ارام اتفاق می افته نه توی سه ماه عزیز م,پس صبر داشته باش تا به کمک هم مسله شمارو بررسی کنیم و تغییراتی رو که میخوایید تا حدی,بله, تاحدی روی همسرتون اعمال کنیم,در ضمن اروم باشید و به من اعتماد کنید,چون تا لحظه ای که خودتون بخواهید به کمک خداوند در کنار شما هستم و تنهاتون نمیذارم,منتظر پاسخ شما هستم,درپناه خدای بزرگ باشید.

مریم۱

سلام.من تازه وب شمارو پیدا کردم و خواستم مشکلمو باهاتون درمیون بذارمو ازتون کمک بگیرم من ی دختر 17 ساله ام ک مدت یک سالو نیمه با ی پسره هم سنه خودم دوستم.اما چند ماهیه مامانم فهمیده و گوشیمو گرفته اما من همچنان به دوستیم ادامه دادم راستش اون خیلییییییییی منو میخاد ن واسه ی روز دوروز دوبارم خودکشی کردو بار اخر دوروز بیهوش بود الان مامانم دوباره فهمیده که گوشی دارمو اونو گرفت پسره ام بدجور ب من وابستس هر چی بهش میگم دوسال صبر کن اخه مامانم اجازه داده بعد اینک درسمون تموم شد عقد کنیم اما نمیتونه صبر کنه همش خودشو ازار میده حالا بمن بگید چیکا کنم راستی درسه جفتمونم خوبه من نمونه ام اونم تیزهوشان.ممنون میشم کمکم کنید

سلام دختر باهوش,از شیوه ی نوشتن شما متوجه شدم که دختری هستید که بیش از سن خودتون فکر میکنید و قدرت درک بالایی دارید,باعث افتخاره که کمکی به شما بکنم,شما باتوجه به موقعیت و هوش بالایی که دارید مسلما میتونید بهترین شرایط ممکن رو برای ازدواج در آینده داشته باشید ومطمین هستم این مطلب رو خیلی ها بهتون گفتن وحتی شاید مادرتون هم اینو گفته باشه,ولی من کاملا شمارو درک میکنم و بهتون حق میدم که بخواهید دوست داشته بشید و دوست داشته باشید,به همین دلیل حرفهایی رو که همه میزنن اگر مسله تونو باهشون درمیون بذارید,نمیخوام بگم,و میخوام به صورت حرفه ای به مسله ی شما بپردازیم.یک پیشنهاد برای شما دارم,اینکه برای خودتون توی یک برگه یادداشت کنید که چه چیز این پسر باعث شده که شما دوستش داشته باشید و چه چیز در شما باعث شده اون به شما علاقمند بشه,اینرو اگر برای من ارسال کنید من میتونم کمک بیشتری بهتون بکنم,ودوم اینکه در یک برگه ی دیگه بنویسید اگر ازهمین لحظه رابطه تون رو قطع کنید چه چیزهایی رو از دست میدید,واگر رابطه رو حفظ کنید چه چیزهایی رو از دست خواهید داد,میخوام با این کار سبک سنگین کنیم و تصمیم درست رو بگیریم با کمک هم,درصورت ممکن اینها رو ارسال کنید تا بتونم به شما کمک حرفه ای بکنم,احتمال داره شما انتظار داشته باشید من طی چندجمله شمارو راهنمایی کنم ولی این تصمیم گیری برای اینکه تصمیم درست و پایداری باشه و بعدها پشیمون نشید نیاز به بررسی کامل داره,واگر کسی ادعا کنه میتونه با چند خط و یکبار مکاتبه شما رو به تصمیم درست برسونه,در حق شما و اعتمادتون کوتاهی کرده,منتظر پاسخ های شما هستم,درپناه حق باشید.

مشاوره رایگان

خوشحال..میشم..که نظر شمارو...ذرمورد ازدواجم بدونم
من فرهنگی..هستم..و32سالمه
قصددارم باهمکارخودم ازدواج.کنم؟؟؟ فقط..مشکل اینه..که اکثرا ازنظر طاهر مطلوب نیستن.
حالا.ما..موندیم


پاسخ

سلام دوست عزیز امیدوارم که حالت خوب باشه.
اول از هر چیز ممنونم که مشکلت رو با من در میان گذاشتی و اما جواب سوال:
چه برای خانمها و چه برای آقایون ظاهر همسر باید طوری باشه که دلنشین در چشم همدیگر باشن.همونطور که میدونین زیبایی نسبی هست یعنی ممکنه ظاهر یک خانم در نظر شما زیبا باشه ولی در نظر فرد دیگر زیبا نباشه.برای ازدواج هم معیار اولیه دلنشین بودن ظاهر همدیگر هست.شما ببینین می تونین اون خانم رو تحمل کنین و اینکه آیا می تونین در تخیلتان با او رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشین؟اگر بتونین مشکلی نیست و می تونین برای ازدواج اقدام کنین.موفق و خوشبخت باشید.